اردیبهشت، با نفسهای پیامبرانهات جوانه میزند و تو میآیی تا خورشید آگاهی را در قلبهای حاصلخیز فرزندان سرزمینت بکاری. دستان سپیدت بر پیکر تخته سیاه، نور میپاشد و الفبای روشنی، در اذهان تاریکمان حک میشود. وارد که میشوی، چشمهای شوقمان چون پنجرههایی آفتابی، به سویت گشوده میشوند. میآیی و عطر حضورت فضای کلاس را پر میکند. ای رازدار دلهای کوچک و معصوم و سنگ صبور غمهای پروانهها! تو آمدهای تا روح حقیقت را پاسداری کنی و از چهره جاهل زمین، گرد و غبار این همه ندانستن را بزدایی. آمدهای تا نهالهای سبز را باد هرزه گرد پاییز، به داس زردش نچیند.
12 اردیبهشت سالروز شهادت مجسمه علم و ادب استاد مرتضی مطهری و روز بزرگداشت مقام شامخ معلم بر همه ی پرچمداران عرصه ی فرهنگ و دانش مبارک باد و گرامی باد یاد و خاطر تمامی معلمان عزیزی که بذر دانش را عاشقانه و خالصانه در دلهایمان کاشتند و اینک رخ در نقاب خاک کشیدند به خصوص معلم و همکار گرانقدرمان استاد هادی قاسمی وناجمی ( معلم نمونه منطقه چهاردانگه ساری )
برای تماشای بقیه عکس نوشته ها به ادامه مطلب مراجعه کنید.
برچسبها:
بیستم جمادی الثانی سالروز ولادت سراسر نور دردانه نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) ، روز مادر و روز زن بر تمامی شیعیان و به خصوص بر همه ی مادران دلسوز و فداکار تهنیت باد.
داستان کوتاه فداکاری مادر(به مناسب روز فرشته های مهربانی ، مادران عزیز)
مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پختیك روز اومده بود دم در مدرسه كه منو با به خونه ببره خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟ روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت مامان تو فقط یك چشم دارهفقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..
كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو بخندونی و خوشحال كنی چرا نمیمیری ؟اون هیچ جوابی نداد....
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم ،اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی... از زندگی ، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا ، اونم بی خبر
سرش داد زدم :چطور جرات كردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟ گم شو از اینجا! همین حالا
اون به آرامی جواب داد :اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد .
یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی كنجكاوی .همسایه ها گفتن كه اون مرده
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه بدن به من
ای عزیزترین پسرم ، من همیشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی به عنوان یك مادر نمییتونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم
بنابراین مال خودم رو دادم به تو
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه
با همه عشق و علاقه من به تو، مادرت
لینک دانلود موزیک ویدئوی بسیار زیبای مادر با صدای نوید www.aparat.com/v/HId1u
برای تماشای سایر عکس نوشته ها به ادامه مطلب رجوع کنید.
برچسبها: